موهیول یوجین و یونهوا را دزدید و به یونهوا گفت برو پیغام منو به یوری بده و اکنون ادامه ی ماجرا
یوری
به سانگا گفته بود باید یوجین رو پیدا کنید وگرنه سزای کارهاتون رو می
بینید و حالا موندند چطور یوجین رو پیدا کنند که سانگا به باگیوک میگه به
سربازای قبیله بگو برن دنبال یوجین بگردند
یونهوا می ره تو قصرو به چوبالسو میگه باید شاه یوری رو ببینم و هیچ کسی هم نباید بدونه من می خوام شاه رو ببینم
تو
قسمت قبل دیدید که موهیول حالش بد شد و مارو یون رو بالا سرش اورد و یون
با دیدن موهیول تو اون وضع گریه اش گرفت و اکنون ادامه ی ماجرا
یون شروع میکنه زخمهای موهیول رو درمان کنه و به تمام وجود نگران موهیول است
ماهوانگ که زخمهای موهیول رو می بینه به مارو میگه چی شده که مارو میگه تو شکار زخمی شده که ماهوانگ میگه اینا زخمهای عادی نیست
یون گفت بویو رو فراموش می کنم و موهیول حرفهای عاشقانه براش زد و دوجین هم اون ها رو دید و اکنون ادامه ی ماجرا
وموهیول به یون میگه فعلا نمی تونم ببینمت که یون میگه نگران من نباش و بهش میگه دوجین تو خدمت سانگا است و موهیول هم خوشحال میشه
موهیول
بعد از اون دیدار عاشقانه با یون پیش مارو بر میگرده و به مارو میگه دوجین
تو پایتخته و تو خدمت سانگا است که مارو میگه اونجا نمی تونیم ببینمش
باگیوک مارو و موهیول رو گرفت و می خواست هائه اپ و افرادش رو هم به اتهام خیانت دستگیر کند که یوری سر رسید و اکنون ادامه ی ماجرا
یوری
به باگیوک میگه ولشون کن برن که ملکه میگه اینا می خواستن شمار و بکشن
برای چی ولشون کنن برند که یوری با عصبانیت میگه ولشون کنید برند
باگیوک
جلو میاد و میگه اینا سایه سیاه هستن که یوری به هائه اپ میگه به اینا بگو
چه خدمتهایی به ما کردند و هائه اپ هم میگه اونا به تسو اسیب زدند که یوری
هم یه خورده بار باگیوک میکنه و اوضاع رو روبه راه میکنه
یوری به موهیول و مارو میگه به کشورتون خدمت کنید و ازشون تشکر میکنه