آیا میدانستید که قلب میگو در سر آن واقع است ؟
آیا میدانستید که اغلب مارها 6 ردیف دندان دارند ؟
آیا میدانستید که فاصله بین مچ دست تا آرنج برابر با طول کف پا است ؟
آیا میدانستید که قلب شما روزی 101000 بار می تپد ؟
آیا میدانستید که از دست دادن تنها 1? از آب بدن موجب تشنگی میشود ؟
آیا میدانستید که مردان روزی 40 و زنان روزی 70 تار مو از دست میدهند ؟
آیا میدانستید که زنان دو برابر مردان چشمک میزنند ؟
آیا میدانستید که ناخن های دست 4 برابر سریعتر از ناخن های پا رشد میکنند ؟
آیا میدانستید که انسان سالانه بیش از 10 میلیون مرتبه پلک می زند ؟
آیا میدانستید که خورشید 330330 مرتبه بزرگتر از زمین است ؟
آیا میدانستید که قلب وال در هر دقیقه فقط 9 بار می زند ؟
فیلسوفی همراه با شاگردانش در حال قدم زدن در یک جنگل بودند و درباره ی اهمیت ملاقات های غیرمنتظره گفتگو می کردند. بر طبق گفته های "استاد" تمامی چیز هایی که در مقابل ما قرار دارند به ما "فرصت یادگیری" و یا "آموزش دادن" را می دهند. در این لحظه بود که به درگاه و دروازه محلی رسیدند که علیرغم آنکه در مکان بسیار مناسب واقع شده بود، ولی ظاهری بسیار حقیرانه داشت. شاگرد گفت: "این مکان را ببینید. شما حق داشتید. من در اینجا این را آموختم که بسیاری از مردم، در بهشت بسر می بردند، اما متوجه آن نیستند و همچنان در شرایطی بسیار بد و محقرانه زندگی می کنند."
"استاد" گفت: "من گفتم "آموختن" و "آموزش" دادن مشاهده امری که اتفاق می افتد، کافی نمی باشد بایستی دلایل را بررسی کرد پس فقط وقتی این دنیا را درک می کنیم که متوجه علت هایش بشویم. سپس در آن خانه را زدند و مورد استقبال ساکنان آن قرار گرفتند. یک زوج و سه فرزند با لباسهای پاره و کثیف. "استاد" خطاب به پدر خانواده گفت: "شما در اینجا در میان جنگل زندگی می کنید، در این اطراف هیچ گونه کسب و تجارتی وجود ندارد؟ چگونه به زندگی خود ادامه می دهید؟"
آن مرد نیز در "آرامش" کامل پاسخ داد: "دوست من، ما در اینجا ماده گاوی داریم که همه روزه، چند لیتر شیر به ما می دهد. یک بخش از محصول را یا می فروشیم و یا در شهر همسایه با دیگر مواد غذایی معاوضه می کنیم. با بخش دیگر اقدام به تولید پنیر، کره و یا خامه برای مصرف شخصی خود می کنیم. و به این ترتیب به زندگی خود ادامه می دهیم.
"استاد" فیلسوف از بابت این اطلاعات تشکر کرد و برای چند لحظه به تماشای آن مکان پرداخت و از آنجا خارج شد. در میان راه، رو به شاگرد کرد و گفت: "آن ماده گاو را از آنها دزدیده و از بالای آن صخره روبرویی به پایین پرت کن!"
شاگرد گفت : اما این کار صحیحی بنظر نمی رسد، آن حیوان تنها راه امرار معاش آن خانواده است.
و فیلسوف نیز ساکت ماند ... آن جوان بدون آنکه هیچ راه دیگری داشته باشد، همان کاری را کرد که به او دستور داده شده بود و آن گاو نیز در آن حادثه مرد. این صحنه در ذهن آن جوان باقی ماند و پس از سالها، زمانی که دیگر یک بازرگان موفق شده بود، تصمیم گرفت تا به همان خانه بازگشته و با شرح ما وقع، از آن خانواده تقاضای "بخشش" و به ایشان کمک مالی نماید.
اما چیزی که باعث تعجبش شد این بود که آن منطقه تبدیل به یک مکان زیبا شده بود با درختانی شکوفه کرده، ماشینی که در گاراژ پارک شده و تعدادی کودک که در باغچه خانه مشغول بازی بودند. با تصور این مطلب که آن خانواده برای بقای خود مجبور به فروش آنجا شده اند، مایوس و ناامید گردید. ناگهان غریبه ای را دید و از او سوال کرد: "آن خانواده که در حدود 10 سال قبل اینجا زندگی می کردند کجا رفتند؟" جوابی که دریافت کرد، این بود: "آنها همچنان صاحب این مکان هستند."
مرد، وحشت زده و سراسیمه و دوان دوان وارد خانه شد. صاحب خانه او را شناخت و از احوالات "استاد" فیلسوفش پرسید. اما جوان مشتاقانه در پی آن بود که بداند چگونه ایشان موفق به بهبود وضعیت آن مکان و زندگی به آن خوبی شده اند.
آن مرد گفت: "ما دارای یک گاو بودیم، اما وی از صخره پرت شد و مرد. در این صورت بود که برای تامین معاش خانواده ام مجبور به کاشت سبزیجات و حبوبات شدم. گیاهان و نباتات با تاخیر رشد کردند و مجبور به بریدن مجدد درختان شدم و پس از آن به فکر خرید چرخ نخ ریسی افتادم و با آن بود که به یاد لباس بچه هایم افتادم و با خود همچنین فکر کردم که شاید بتوانم پنبه هم بکارم. به این ترتیب یکسال سخت گذشت، اما وقتی خرمن محصولات رسید، من در حال فروش و صدور حبوبات، پنبه و سبزیجات معطر بودم. هرگز به این موضوع فکر نکرده بودم که همه قدرت و پتانسیل من در این نکته خلاصه می شد که: چه خوب شد آن گاو مرد."
در قسمت قبل گفتیم که امروزه نحوه انتخاب همسر مخصوصاً در شهرهای بزرگ به تدریج در حال تغییر است و با مرور زمان نقش خانوادهها در انتخاب همسر برای فرزندانشان کاهش میابد. بعضی از پسرها میگویند ترجیح میدهند با چند دختر، دوست شوند تا با شناخت هر کدام از آنها یکی را برای ازدواج انتخاب کنند. بعضی از دخترها هم همین ادعا را دارند. بعضی از دخترها و پسرها هم وقتی چنین رفاقتهایی برقرار میکنند برای توجیه کارشان مدعی میشوند قصد ازدواج دارند و دنبال شخص مناسب و دلخواه شان برای وصلت هستند.
برای بررسی و ارزیابی منافع و مضرات روحی و روانی و اجتماعی دوستی دخترها و پسرها با هم، بهتر است یکبار فرایند این دوستیها را بررسی کنیم. البته ما در اینجا به جنبههای شرعی و حلال و حرام این موضع نمیپردازیم و فقط از ابعاد فردی و روحی چنین رفاقتهایی را تحلیل خواهیم کرد. البته فراموش نکنید که تعداد زیادی از دخترها و پسرها. هرگز چنین ارتباطات و دوستیهایی را تجربه نمیکنند.
برقراری اولین ارتباط با جنس مخالف، به نحوی که براساس عرف جامعه به این ارتباط ، داشتن «دوست دختر» یا «دوست پسر» گفته شود ، سن و سال مشخص ندارد. چون برقراری این ارتباط یک فرایند فیزیولوژیک مثل بلوغ نیست که بتوان گفت حدوداً در چه سنی اتفاق میافتد. آنچه در این مورد میتواند بسیار تأثیرگذار باشد نوع تربیت خانوادگی، میزان پایبندی به اصول اخلاقی و مذهبی، محدوده نظارت خانوادهها بر فرزندان، مقدار تحریک شدن غریزه جنسی، رفتار و اعمال دوستان و اطرافیان، تعداد برخوردهای روزانه با جنس مخالف آماده برای برقراری ارتباط و شرایط اجتماع و نوع نگاه جامعه به این موضوع است.
انگلیسیها پس از جنگ جهانی اول به این نتیجه رسیدند که جهت دستیابی بیشتر به منابع ایران، به ناچار باید کودتایی در ایران انجام دهند تا حکومت سرسپردهای را بر سر کار آورند. در این راستا آنان دو مهره وابسته سیاسی و نظامی نیاز داشتند که از این میان سیدضیاءالدین طباطبایی را به عنوان چهره سیاسی، و رضاخان پهلوی را به عنوان چهره نظامی برگزیدند. قبل از کودتا، رضاخان توافق کرد که پس از فتح تهران توسط نیروهای قزاق، مقام نخستوزیری به سیدضیاءالدین سپرده شود. سرانجام در اوایل اسفند 1299ش، قوای قزاق به فرماندهی رضا خان از قزوین به سوی تهران حرکت کردند و بدون هیچگونه مشکل جدی، در سوم اسفند، تهران را تصرف نمودند. احمدشاه قاجار از روی ترس و ناچاری، بدون هیچ واکنش جدی، رضاخان را به عنوان فرمانده کل قوا و همدست وی، سیدضیاءالدین طباطبایی را به سمت نخست وزیری منصوب کرد. در این میان رضاخان به دلیل فرمانبرداری از دولت انگلیس و نیز سرکوب جنبشهای آزادیخواهانه مردم ایران، به عنوان عاملی جهت تمرکز قدرت در کشور و حفظ منافع نامشروع انگلیس، مورد حمایت شدید این کشور بود. چهار سال بعد، رضاخان به پادشاهی ایران رسید و تا سال 1320 ش، مستبدانه از منافع انگلیس در ایران حمایت و حراست کرد. اما در جریان جنگ جهانی دوم، به دلیل گرایش رضاخان به آلمان، انگلیس وی را از پادشاهی خلع و تبعید کرد.
باز هفت سین سرور
ماهی و تنگ بلور
سکه و سبزه و آب
نرگس و جام شراب
باز هم شادی عید
آرزوهای سپید
باز لیلای بهار
باز مجنونی بید
باز هم رنگین کمان
باز باران بهار
باز گل مست غرور
باز بلبل نغمه خوان
باز رقص دود عود
باز اسفند و گلاب
باز آن سودای ناب
کور باد چشم حسود
باز تکرار دعا
یا مقلب القلوب
یا مدبر النهار
حال ما گردان تو خوب
راه ما گردان تو راست
باز نوروز سعید
باز هم سال جدید
باز هم لاله عشق
خنده و بیم و امید
عید شما مبارک
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
متن زیبا ودوستانه
یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند
یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند
یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم
که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد
یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم
چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی تواند با دیگران مهربان باشد
.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
عمری با حسرت و انده زیستن نه برای خود فایده ای دارد و نه برای دیگران
باید اوج گرفت تا بتوانیم آن چه را که آموخته ایم با دیگران نیز قسمت کنیم
.
لحظات از آن توست؛ آبی، سبز، سرخ، سیاه، سفید،… رنگهایی را که بایسته است بر آنها بزن
روزهایت رنگارنگ
.
سال نو مبارک
.
نوروز یک هزاروسیصدوهشتادوهشت
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
متن زیبا و دوستانه
درشکفتن جشن نوروز برایت در همه ی سال سر سبزی جاودان وشادی ،اندیشه ای پویا و آزادی و برخورداری از همه نعمتهای خدادادی آرزومندم.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
متن زیبا و دوستانه
جشن است که نوروز به پا خاسته است.شادی و سعادت جهان ان تو باد.از هر دو جهان فقط تو را می خواهم.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
متن دوستانه و زیبا
نوروز پاسداشت عشقهای کوچکی است که زنده مانده اند و روز تعظیم در برابر عشق های بزرگی که عظمت را کوچک می دانند.پس به تو در نوروز سلام می کنم که بزرگترین عشق این کوچکی.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
? بدست آوردن شماره خط تلفن با یک ترفند ساده
? اس ام اس روز اس ام اس عید نوروز 1388
? عکس: گردن بندی دائمی: دردش نمیاد؟
? ارسال اس ام اس به صورت رایگان هم تکی و هم گروهی
? ارسال SMS بدون افتادن شماره برای فرد مورد نظر
? گوش دادن به تلفن دیگران با استفاده از رادیو موبایل
? نمونه خانمهایی که آقایان واقعا می پسندند
? مشاهده صورت حساب قبض موبایلتان و حتی دوستانتان از طریق اینترنت
? ارسال بلوتوث به گوشی دیگران بدون اجازه آنها
? 24 ساعت از زندگی دخترا
? اس ام اس و جکهای با حال سری 2
? آیا زن هم همسر زیبا می خواهد؟
? SMS فرستاده شده را برگردانید
? اس ام اس های عاشقانه سری 1
? ترفند شماره مشترک مورد نظر در شبکه موجود نمیباشد
? شناسایی دروغگو با یک نگاه
? 24 ساعت از زندگی پسرا!؟
? فال و طالع بینی نوروز 88
? یک عکس جالب و دیدنی !!!
? چرا من اینقدر خسته هستم ؟! (قابل توجه خانم ها و دختر خانم ها)
? اس ام اس های نوروزی 88
? ارسال SMS رایگان توسط ایرانسل در مواقع اضطراری
? مخفی سازی فایل ها بدون نیاز به برنامه
? رومانتیک ترین شهر های جهان
? از اصلی بودن گوشی خود اطمینان حاصل کنید
? از خدا پرسیدم:خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟
? 7 روش خوشمزه کردن غذا،مراقب باشید دستهایتان را نخورید!
? بالا بردن صدای گوشی های سری N نوکیا
? کاریکاتور ببینید!
? ویژگیهای بسیار جالب ماشین رئیس جمهور امریکا!
? چرا به ما میگن شیعه؟
? اس ام اس های سری 1
? عید نوروز سال 1388
? SMSای برای تمام فصول
? آیا میدانستید ؟ !
? ترفند حذف لوگوی شبکه
? گام های رسیدن به شادی
? آیا واقعاً سایز سینه اهمیت دارد؟
? کدهای مخفی سونی اریکسون
? 11 توصیه مفید برای جلوگیری از سرماخوردگی
? تصاویری از کلاه قرمزی 88
? بیوگرافی مصطفی زمانی
? طرز تهیه سمنو
? 7 روش خوشمزه کردن غذا،مراقب باشید دستهایتان را نخورید!
? چند مدل شیرینی برای عید
? آیا با قانون هشتاد بیست آشنا هستید؟
? حلوای شیری
? دانستنی هایی مفید در زندگی مدرن
? نکات ضروری برای تهیه سس
? علامت علاقه مندی یک مرد ( غیر ارادی )