سلام.امروز می خوام براتون از خدای موسیقی بنویسم.هر کس به موسیقی هایش گوش می دهد روحش به پرواز در می آید(البته بی شک!):کیتارو
بهنظر میرسد امروزه کیتارو بهحدی شناخته شده باشد که برای نوشتن دربارهی او و آثارش به بیوگرافی صرف محدود نشویم و مطمئن باشیم که علاقهمندان به آثار او (سبک New Age ) میدانند نام اصلی او ماسانوری تاکاهاشی است و در چهارم فوریهی پنجاه سال پیش در شهر تویوهاشی و در خانوادهای روستایی به دنیا آمده است.
با اینحال در روزگار فقر اطلاعات موسیقایی و در روزگاری که با کمال تأسف مکتوبات موسیقی حکم کبریت احمر دارد و تفاوت میان سبکهای رایج به آسانی دریافت نمیشود، آنقدر باید نوشت و نوشت تا در حافظهی فرهنگی ثبت شود که کیتارو آهنگساز ژاپنی است و موسیقی او را در ژانر Newage و با سبک «الکترونیک پیشرفته» ردهبندی میکنند. فقر اطلاعات موسیقایی حکم میکند که سیر در آثار موسیقایی کیتارو را با معرفی اجمالی آثار او آغاز کنیم.
خصلت روستایی کیتارو هنوز هم با اوست و در آهنگهای اتمسفریک او، اصوات طبیعی همچون رودی همیشه جاری و جادویی جاودانی بهگوش میرسد. موسیقی او تا حدی مایهور از خصلتهای عرفانی شرق دور است، عرفانی که آموزههای بودا را با آموزههای «ذن» طی اشراق ناگهانی به ذات اشیا در هم آمیخته و رهاورد آن، دیدن، گوش دادن و درک رازهای طبیعت است. این شناخت به ما میگوید که جریان رود هرگز و هرگز تکرار نمیشود، هر چند بهگوش ناآشنا صدای رود تکراری باشد. به همین نسبت هم ملودیهای دلنشین کیتارو و عبور او در بسترهای ملودیک شفاف و ظاهراً تکراری، برای کسانی که به موسیقی کلاسیک عادتمندند، گاه ملالآور بهنظر میرسد. اما اگر به فلسفهی موسیقی کیتارو برگردیم، درمییابیم که او موسیقیاش را از دل طبیعت میداند، چنانکه خود میگوید: «این موسیقی در ذهن من نیست، از بهشت است که به درون جسم من میرود و از انگشتانم در قالب موسیقی فوران میکند».
بهشتی که کیتارو از آن سخن میگوید در آثارش بسامد بالایی دارد. حتی اولین آلبوم انفرادی او نیز با نام بهشت به بازار عرضه شد. همچنین در آثار دیگر او به کلمهی Heaven بسیار برمیخوریم که همان بهشت است. دیگر از نمادهای مورد علاقهی کیتارو ماه (Moon) است و رود. اما بینیاز از گفتن است که معروفترین آثار او در آلبومهای جادهی ابریشم (Sitlc Road) عرضه شد. در حقیقت چهرهای که از کیتارو در آلبوم Tenkai ارائه شد، موجب شد تلویزیون ملی ژاپن ساخت موسیقی مجموعهی تلویزیونی جادهی ابریشم را به کیتارو واگذار کند، مجموعهای دیدنی که از تلویزیون جمهوری اسلامی ایران نیز پخش شد.
سازهای اصلی کیتارو، گیتار آکوستیک و سینتی سایزر است. او ابتدا و در دوران دبیرستان علاقهی خود به موسیقی را با ساز گیتار پی گرفت و در همان دوران گروهی به نام آلباتروس (Albatros) تأسیس کرد. پس از آن و در سال 1970 وارد گروهی شد که فومیا میاشیتا، موسیقیدان نامی آنزمان ژاپن، آن را تأسیس کرده بود. این گروه دو آلبوم در سبک راک پیشرفته منتشر کرد و در سال 1976 منحل شد.
کیتارو در سال 1972 میلادی و طی سفری به اروپا با کلاوس شولز ــ که در دورهای از فعالیتهایش شکل پیشرفتهای از موسیقی الکترونیک را در ژانر راک تجربه کرده ــ دیدار میکند. این دیدار به پیدایش اولین سینتی سایزر کیتارو میانجامد. البته باید گفت شولز هم کار با سینتی سایزر را از 1972 شروع کرده است هر چند در اولین آلبوم انفرادیاش استفاده چندانی از سینتیسایزر به چشم نمیآید.
سینتی سایزر امکانات و قابلیتهای فراوانی در جهت تولید اصوات مورد نظر کیتارو مهیا میکند. تجربیات کیتارو تمرینات او در زمینهی ساخت اصوات غیرمعمولی و نزدیک شدن به ایدهآلهای صوتی، در نهایت به تولید اولین آلبوم انفرادی کیتارو در سال 1978، با نام Tenkai میانجامد که در آمریکا با نام سفر عِلوی و در آلمان با نام Astral Trip معرفی میشود.
دهة هفتاد همچنین دههایست که در آن کیتارو طی مسافرتی طولانی به کشورهای آسیایی به جمعآوری ذهنی مواد موسیقایی آثارش میپردازد. آشنایی با معارف شرقی خاصه در هند و آسیای جنوب شرقی و آشنایی عمیق با ریشههای سنتی سرزمین مادریاش، به روشنی در آثار متکامل بعدی او، نظیر ماندالا، دیده میشود.
با اینکه اکثر کارشناسان موسیقی کیتارو را تحت ژانر New Age طبقهبندی میکنند، او خود علاقه دارد آنرا موسیقی روحانی بنامد و این خصلت، الهام گونگی موسیقی را برای او تأکید میکند. در جایی میگوید: «گاهی تعجب میکنم، هرگز تمرین نمیکنم. من قادر نیستم که نت بنویسم یا بخوانم. برایم عجیب است که این موسیقی کیست؟ من ترانههایم را مینویسم، در حالی که آنها ترانههای من نیستند.»
کیتارو در سال 1980 جایزة NHK را به خاطر آلبوم Silk Road تصاحب میکند. در سال 1983 با یوکی ازدواج میکند که بعدها از هم جدا میشوند.
همسر دوم او، کیکو نام دارد که در سال 1998 با کیتارو به تایوان میرود و در کنسرت او، کیبورد مینوازد و هم اکنون دو فرزند دارد.
کیتارو در طی سالهای سال فعالیت، با کمپانیهای مختلفی مانند پولیدور، برای انتشار آثارش قرار داد میبندد و در حال حاضر طرف قرارداد او شرکت "Domo Record" میباشد. وی بعدها به آمریکا میرود و در سال 1989 در «وارد» و در محدودهی کوههای راکی کلرادو استودیویی تأسیس میکند. استودیوی شخصی او در ژاپن نیز کیتارو را همچنان در قلب طبیعت نگه میدارد، جایی که کیتارو به کوه فوجی میرود و در دامنههای آن طبل مینوازد، جایی که موسیقی کیتارو در پیوند با ذات طبیعت و در هماهنگی کامل با اصوات طبیعی شکل مییابد و جاری میشود.
از دیگر آثار معروف او میتوان به آلبوم روشنایی روح که در سال 1987 با کمک میتی هارت منتشر کرده، اشاره داشت که این اثر در بخش New Age نامزد دریافت جایزهی گِرِمی شد. در همین سال وی تور کنسرت زندهای در آمریکای شمالی برپا میکند که موجب شهرت بیشتر او و فروش دو میلیون نسخه از آثارش میگردد.
آلبوم KoJiki (بر اساس کتاب KoJiki ) در سال 1990 تصنیف میشود که تمهای ژاپنی آن بسیار شنیدنی است و کیتارو بر اساس موفقیت این اثر تور کنسرت دیگری در شهرهای بزرگ آمریکا به اجرا میگذارد.
آلبوم رؤیا را در سال 1992 منتشر میکند که در تعدادی از آهنگهای آن جان آندرسون بهعنوان خواننده با صدایی گوشنواز و قدرتمند کیتارو را همراهی میکند. در این اثر همکاری سازهای ارکستر سمفونیک چهرهای دیگر به موسیقی کیتارو میبخشد.
هر چند کیتارو بهدنبال جایزه گرفتن نبوده است، اما برای دو فیلم بهشت و زمین (1993) و خواهران سونگ جایزهی طلایی بهترین موسیقی فیلم، جایزهی بینالمللی فستیوال فیلم هنگ کنگ و جایزهی اسب طلایی تایوان را میبرد. بهشت و زمین در ایران منتشر شده است و از خواهران سونگ تنها یک آهنگ در مجموعهای جعلی بهنام جادوی ماه به بازار عرضه شده است.
اما بیگمان یکی از پرمایهترین آثار کیتارو آلبوم ماندالا است که در قسمتهای بعد به تفصیل خاستگاه فلسفی آن را بررسی خواهیم کرد. این آلبوم همانگونه که از نام آن برمیآید، حاوی برداشتهای کیتارو از آموزههای هندو است و در سال 1994 تصنیف شده است. تحول کیتارو در این آلبوم همچنان ادامه دارد و بیشک این تحول پویا و اصیل بینسبت با ذات و زندگی او نیست.
وی سالها بعد و در سال 1999 اثری بسیار زیبا و دلانگیز به نام Thinking of You خلق میکند و بار دیگر به مؤلفههای آشنای موسیقیاش باز میگردد، مؤلفههایی که نشان میدهد در کارهای کیتارو احساسات بیش از تکنیک جای دارد، چنانکه خود میگوید: «احساسات مهمترین جزء موسیقی من است.»
نوشته محمد سنجری
برگرفته از سوره مهر
نظر یادتون نره
![]() |
![]() |
اوا براون دختر نجیب و زیبای بود که در روز 6 فوریه سال 1912 در شهر شلوغ مونیخ متولد شد او عاشق آلمان و حزب نازی بود این باعث شده بود که هنگامی که هیتلر رهبر حزب می آمد به عکاسخانه ایی که او در آن کار می کرد بیاید همه تلاش خود را می نمود تا بهترین و زیباترین عکس ممکن را از او بگیرد او می خواست در خطوط چهره آدلف هیتلر قدرت آلمان و عشق به سرزمین مظلومش که پس از جنگ جهانی اول دچار بحران و هزار مصیبت دیگر بود و مجبور بود طبق عهد نامه ورسای خراج به انگلیس و فرانسه بپردازد را نشان دهد او در هیتلر این توان را می دید که او می تواند کشورش را نجات بخشد . با این که هیتلر هنوز شناسنامه آلمانی نداشت او شیفته این مرد اتریشی شده بود .
در سال 1932 هیتلر شناسنامه آلمانی گرفت و به تابعیت آلمان درآمد آلمانی که به خاطر آن پانزده سال قبل در جنگ جهانی اول در جنگ اول جهانی در جبهه فرانسه به مدت یک سال کور و زخمی شد .
همان سال هیتلر هنگامی که اوا براون فقط 20 سال داشت از او خواست که با هم زندگی کنند. این در حالی بود که هیتلر در آن زمان 43 سال داشت .
اوا با وجود مخالفت پدرش فریدریش براون پیشنهاد آدولف هیتلر را عاشقانه پذیرفت و از آن پس تا آخرین لحظه عمر در کنار او زندگی کرد.
یک سال بعد در ژانویه 1933 هیتلر پس از پیروزی در انتخابات به صدر اعظمی رسید و کابینه خود را با همکاری حزب دست راستی آلمان تشکیل داد. پس از اندکی با مرگ هیندنبورگ رئیس جمهور آلمان شد .
گرمای عشق اوا براون قلب زخمی هیتلر از عشق ناکام گذشته ژلی روبال ، گرمایی دوباره بخشید او تواناست دوباره استواری و اقتدار سیاسی و مبارزاتی خویش را بدست بیاورد .
هیتلر پس از به قدرت رسیدن هرگز اوا براون رادر امور دولتی و سیاست دخالت نمی داد و به ندرت در مراسم او را به همراه خود میبرد و عملا اوا در سایه هیتلر زندگی می کرد.
اوا براون اغلب به اسکی و یا دوختن لباس برای عشقش می پرداخت و پناه آخر آدلف بود . این مسیر را تا آخرین لحظه عمر ادامه داد .
در هنگامی که سقوط برلین نزدیک شده بود، هیتلر مایل نبود اوا براون را به همراه خود به پناهگاه زیر زمینی ببرد، اما اوا اصرار کرد که می خواهد در کنار او بمیرد.
اوا 13 سال همسر غیر رسمی هیتلر بود .هیتلر در روز 29 آوریل سال 1945 در مراسمی ساده که در پناهگاه زیر زمینی و با حضور تعداد اندکی از جمله جوزف گوبلز ، وزیر تبلیغات آلمان نازی و همسرش برگزارشد ، به طور رسمی با اوا براون ازدواج کرد و روز بعد هر دو خودکشی کردند و اجساد آنان را در کنار هم آتش زدند تا به دست سربازان شوروی نیفتند. با وجود این ، سربازان شوروی بقایای اجساد نیمه سوخته آنها را به دست آوردند.
در روز 30 آوریل سال 1945 که پناهگاه هیتلر در شهر برلین از نزدیک زیر آتش ارتش سرخ بود، هیتلر با تپانچه خود خودکشی کرد و اوا در همان لحظه با خوردن سیانور روح عشقش را یک لحظه هم تنها نگذاشت گوبلز وزیر فرهنگ رژیم نازی طبق وصیت هیتلر پس از مردن آن دو ، اجساد آنها را در گودالی که از پرتاب بمب های متفقین پدید آمده بود آنها را با بنزین سوزاند و سپس خود همسر و فرزندانش به شکل دسته جمعی خودکشی کردند .
اوا براون هنگام مرگ فقط 33 سال داشت او فقط مدت 24 ساعت همسر رسمی عشقش بود.
نام اوا براون زنی که تنها 24 ساعت همسر قانونی آدولف هیتلر بود در کنار نام او در تاریخ ثبت شد . اوا براون دختری که همه وجودش برای تعالی آلمان در تب و تاب بود در تمام سالهایی که هزاران جنایت و انگ انگلیس و اسرائیل و آمریکا به هیتلر چسباندن نامش پاک ماند . چون قلب او سپید و پاک بود به قول متفکر فاخر حال حاضر کشورمان ارد بزرگ : ستایشگران میهن مردان و زنان آزاده اند . اوا براون ستایشگر کشورش بود و در این راه تا آخر راه را پیمود و برای همین امروز محبوب صدها میلیون آدم میهن میهن پرست در سرتاسر جهان است .
چند نکته دیگر از زندگی اوا براون :
نام کامل او " اوا آنا پائولا براون " است .
اوا به درس خواندن علاقه ای نداشت چون کتابهای تحصیلی شان را سراسر توهین به تاریخ کشورش می دید ( کتابهای درسی مردم آلمان توسط کشورهای پیروز جنگ جهانی اول نوشته شده بود ) و نهایتا در سال 1929 مدرسه را ترک کرد. پدرش به این مساله واکنش شدیدی نشان می دهد و در خانه مقررات به مراتب دست و پاگیرتری را به اجرا می گذارد.
تنگنای مالی باعث شد اوا براون در یکی از عکاسخانه های مشهور به نام هوفمن مشغول به کار گردد و در این عکاسخانه اوا برای اولین بار با آدولف ملاقات می کند.
پدرش معلم و مادرش خانه دار بود. پدرش فردریش فریتز براون و مادرش فرانزیسکا فانی کرانبرگر از خانواده های محترم ساکن منطقه باواریا بودند .
اوا براون دو خواهر دیگر بنامهای ایلزه و مارگارت داشت و فرزند دوم به حساب می آمد .
پدر اوا همیشه در آرزوی داشتن یک پسر بود و قبل از تولد او نام پسرش را رودلف انتخاب کرده بود .زندگی پنج نفره آنها بسختی اداره می شد اما پس از مدتی با ارثیه ای که از طرف یکی از اقوام به آنها تعلق گرفت صاحب زندگی نسبتا مرفهی شدند .